ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدا گفت : لیلی یک ماجراست. ماجرایی آکنده از من. ماجرایی که باید بسازیش.
شیطان گفت: تنها یک اتفاق است بنشین تا بیفتد.
آنها که حرف شیطان را باور کردند نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.
مجنون اما بلند شد رفت تا لیلی را بسازد.
*************
خدا گفت: لیلی درد است . درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن.
شیطان گفت: آسودگی است . خیالی است خوش.
خدا گفت: لیلی رفتن است. عبور است و رد شدن.
شیطان گفت: ماندن است. فرو ریختن در خود.
خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.
شیطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک.
خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست.
شیطان گفت: ساده است. همین جا و دم دست.
و دنیا پر شد از لیلی های زود . لیلی های ساده اینجایی . لیلی های نزدیک لحظه ای .
خدا گفت: لیلی زندگیست. زیستنی از نوع دیگر.
لیلی جاودانه شد و شیطان دیگر نبود.
مجنون زیستنی از نوع دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد ......
...
ممنون ازریحانه عزیز